یك جرعه آب نذر امامش كسی نكرد
لب تشنه بود ، تشنة یك جرعه آب بود
مردی كه درد های دلش بی حساب بود
پا می كشید گوشة حجره به روی خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ هلهله های كنیزكان
فریاد استغاثة او بی جواب بود
یك جرعه آب نذر امامش كسی نكرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار كشتن مظلوم باب بود
تا سایه بان پیكر نورانیش شوند
بال كبوتران حرم را شتاب بود
اما فدای بی كفن دشت كربلا
آلاله ای كه زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مكیده بود
هم داغدیدة شرر آفتاب بود
یوسف رحیمی
آخرین نظرات