اولین مساله ای که در انتظار واقعی هست اینکه ما خودمون شخص صالحی باشیم و به صلاح رفتار کنیم. این قدم اوله. من نمی تونم منتظر منجی باشم که اگر بیاد اولین نفری که خفتشو می چسبه من باشم. ما گرچه تلاش داریم که محیط رو درست کنیم اما محیط همیشه دست ما نیست. همه ی ما با استکبار مخالفیم. اگر محیط فساد و زمینه های فسادی داشته باشه ما باید سعی کنیم منحل در این فساد نشیم.
مثالی عرض کنم مساله ی ماهواره فساد ازش برمیخیزه. نمیخوام بگم هیچ جنبه ی مثبتی نداره نه، ولی اکثر مردم عادی که ازش استفاده میکنند چی ازشون برمیاد. نمیشه بگین من منتظر امام هستم و به این تن دادم این یعنی منحل شدن در فساد است. ما نمیتونیم بگیم دیگران دارند. توجیهاتی از این دست راه رو هموار میکند تا انسان منحل در فساد اجتماعی بشه.
میگیم اقا چرا رشوه میگیری؟ میگه من اگر نگیرم بغل دستیم میگیره. خوب اینکه توجیه نمیشه. رفتارها و توجیهاتی از این دست توجیه کننده ی این است که انسان ها در فساد های محیط منحل بشن. منتظر واقعی اینگونه نیست. باید تلاش بکنه جذب فساد نشه.
باید در مقابل فسادها مبارزه کرد ایستادگی کرد والبته سخت هم هست. مخصوصا اگر این مشکلات فراگیر هم باشه انسان در مقابل جو بزرگی بخواد ایستادگی کنه سخته اما اینگونه نیست که انسانها موفق نشوند. جهاد ومبارزه در همین سختی ها معنی پیدا می کند. والا در عیش و نوش و در راحتی جهاد و انتظار معنا نداره. از این جهت یکی از ویژگی هایی که منتظر واقعی داره این است که سعی کند در فسادهای اجتماعی منحل نشود.
هر کدام از انسانها اگر تک تک این وظیفه رو در خودشون ایجاد کنند، این بزرگترین قدم برای اصلاح جامعه ست. چون جامعه از افراد تشکیل شده و چیز دیگری نیست.
البته ما وظیفه ای که در دوران غیبت امام داریم این است که برای ظهور حضرت باید دعا کنیم. اول اینکه به یاد امام زمان باشیم نه اینکه روزها بگذره و ما فقط جمعه رو به امام اختصاص بدیم. حداقل این هست که هر روزی به یاد امام بیفتیم.
دیگر به خلوت های من یک نم نمی باری
در دفتر دلتنگی ام شعری نمی کاری
…
لحن سکوتت در دلم هر روز یک جور است
قهری؟…نه؟…دلگیری؟…نه؟…آقا! دوستم داری؟
من – بی تعارف- هستی ام را از شما دارم
آقا خلاصه مطلبی ؛ فرمایشی ؛ کاری…
من خوانده ام دربارتان یک خیمه ی سادَه ست
جایی در آن دارند شاعرهای درباری؟
…
اما من و این رتبه و این منزلت … هرگز
اما تو و این بخشش و این مرحمت… آری
توفیق دادی یک غزل هم صحبتت باشم
از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج