چشم به راه مهدی علیه السلام باید الگوی مولا و مقتدای خود را نیک بشناسد تا در فراز و فرود ایام، توانایی موضع گیری مناسب را داشته باشد.
زهرا علیها السلام کوثر خدا است. لیلة القدر خدا است. جلوه ی جمال خدا است و تفسیر جلال خدا.
زهرا علیها السلام ادامه ی رسول صلی الله علیه و آله است و همتای علی علیه السلام و مادر مهدی ( علیه السلام) . (3)
زهرا علیها السلام، حصن حصین ولایت است و آموزگار متین شهادت.
زهرا علیها السلام تلاوت بیداری است; سایبان شوق است; تولد بالغ تاریخ است و بهار سرشار دل های آشنا.
زهرا علیها السلام معرف نهایت کمال زن است و اوج عروج یک انسان.
چشمه ی غدیر درباغ دستان پرتوان او، به بلوغی رسید، و غدیریان از دامان عصمت او، به رویشی رسیدند.
ما، درباره ی زهرا علیها السلام بیش تر به توصیف پرداخته ایم و نه تبیین، و آن چه نیاز نسل معاصر ماست، تبیین است، و نه توصیف، تطبیق است و نه توجیه.
پیچیدگی برخورد و عمق نگاه زهرا علیها السلام همچون دشت نیست که نشسته تا آخرش را ببینی و کرانه هایش را در آغوش نگاهت بنشانی، دریایی است بی کرانه، کوهی است به بلندای تاریخ. همین است که هرچه به قله اش نزدیک تر شوی، چشم انداز بیش تری می بینی، در حالی که بیش از یک سویش را ندیده ای.
پیچش گام های زهرا علیها السلام چنان منشوری است که ابعادش به عدد زاویه ی دیدها و حوادث روزهاست.
من می خواهم از این بی کران بلند بی نهایت، سطری بنویسم. آیا توانی هست؟
من می خواهم به عشق نوشیدن قطره ای از جام ولایش وبرگرفتن نمی از یم صفایش، جلوه ای از جلوات و شمه ای از ملکاتش را بنگارم. آیا رخصتی هست؟
چگونه می توان سوزش شمع، خیزش موج، غرش رعد، ریزش ابر، صبوری سرو و ایستادگی نخل را نوشت؟
به راستی مگر می شود آن را که آسمان و خورشید و ماه، وسعت و نور و زیبایی را، اقاقی ها عطر را، کبوتران پرواز را و چشمه ها طهارت را، از او به عاریت گرفته اند، به تحلیل نشست؟
به راستی مگر می شود آن را که با خط خود، غزل آفتاب را بر پوست هر ستاره می نوشت، تحلیل کرد؟
همو که طنین فریادش، همپای ضربت خندق است.
مگر می شود آن را که در جغرافیای خانه ی گلی اش، تاریخ رنج ها و رنج های تاریخ جا گرفته، به تحلیل نشست؟
همو که دشمن در وسعت سینه ی سبزش، برای شمارش دسته دسته ی دردهایش، عمری به درازای زمان می خواهد.
کسی که نوشته ها هم اقرار دارند که هنوز تمامی او بر آنان نیز نامکشوف مانده.
چگونه می شود آن را که خورشید در تابوت او غروب کرد وملایک به عشق دیدار او به سجده در افتادند و با اشک هاشان راهش را تا به خدا علامت گذاردند، تحلیل کرد؟
چگونه می شود آن را که در درنگ کوتاهش، به کوتاهی فرود شتابان فواره تا خاک، تمامی بار امانت خودرا گذارد و رفت، به تحلیل نشست؟
کسی که پایانی به قشنگی گل داشت.
چگونه می شود آن را که برکف، عصای موسی، و بر لب، دم مسیحا، و بر دوش، ردای محمد صلی الله علیه و آله دارد، تحلیل کرد؟
کسی که کوثر و لیلة القدر خدا و سبزترین پاسخ به روح تشنه ی انسان ها در تمامی عصرها و نسل ها است.
مگر آن که «منا» شد و از در، در آمد و آن گاه از دور، تحلیلش کرد و از سایه اش، اندازه اش گرفت و از نشانه ها و علامت ها، تخمینش زد، که دورهای نزدیک و بزرگ های فشرده را این گونه می توان فهمید.
من، از دیر باز، مشتاق قلم زدن در این وادی بودم، اما هر بار اشک ها، راه را می بست و سیلاب ها، مشق ها را می شست و نفس ها را به شماره می انداخت، تا این بار که در روز شهادت زهرا علیها السلام بر سر راه این همه - با خون دل - سدی کشیدم و به عشق آمدن منتقمش، قلم به سراغم آمد.
https://hawzah.net
آخرین نظرات