وقتی امام رضا علیه السلام به خراسان آمد، مأمون در ملاقات با وی گفت: «چنین صلاح دیدم که از خلافت کناره گیری کنم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم». امام علیه السلام پیشنهاد او را نپذیرفت. مأمون گفت: «باید خلافت را بپذیری». امام فرمود: «هیچ گاه چنین کاری را نخواهم کرد». مأمون پس از تلاش چند روزه و پس از آن که از قبول خلافت توسط امام رضا علیه السلام ناامید شد، گفت: «اگر خلافت را نمی پذیری و نمی خواهی با تو بیعت کنم، پس ولیعهد من باش تا پس از من، خلافت به تو برسد.»
امام علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! من خوب می دانم که مقصود تو چیست». مأمون گفت: «من چه مقصودی دارم»؟ امام علیه السلام فرمود: «مقصود تو آن است که مردم بگویند علی بن موسی الرضا در طوس به سر می برد و به دنیا تمایل یافته است و دنیا از او روی گردانده؛ آیا نمی بینید که به طمع خلافت، چگونه ولایت عهدی را پذیرفته است»؟ مأمون خشمگین شد و گفت: «برخورد تو را هیچ گاه نپسندیده ام. به خدا سوگند! اگر ولایت عهدی را پذیرفتی، چه بهتر؛ وگرنه تو را به این کار مجبور خواهم کرد و اگر پذیرفتی، در امان هستی و در غیر این صورت، گردنت را خواهم زد.»
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
آخرین نظرات