شبهه: به فرض که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) کنف و دوات خواستند که وصیت کنند، عمر مخالفت کرد، پس چرا علی (ع) به این امر اقدام نکرد؟
پاسخ:
جریان آخرین وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله
رسول خدا(ص) با آنکه در تب شدیدی به سر می برد، با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکت سریع سپاه را ملعون خواند.(شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20المراجعات، ص 275 و 276،ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29) برای پیامبر جای تردید نبود که جمعی در انتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومت اند و برای این هدف در پی نقشه و توطئه اند.
از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظار مرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی که از برخی اطرافیان خود داشت برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد و بر آن شد تا مهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده حرکت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبر را برای ابن عباس چنین نقل می کند: «… ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان (که فاطمه نیز در میانشان بود) پرده ای آویخته شده بود.
رسول خدا به سخن درآمده، فرمود: نوشت افزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساکت باشید.»(الطبقات الکبری، ج 2، ص 243 و 244، چاپ بیروت) بخاری در صحیح خود بی آنکه نامی از عمر ببرد می نویسد: یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفت درد بر او غلبه کرده و نمی داند چه می گوید … و رو به حاضران گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت می کند.
در میان حاضران اختلاف شد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن او را تایید می کردند و برخی سخن رسول خدا را و بدین ترتیب از نوشتن نامه جلوگیری شد.(صحیح بخاری، ج 8، ص 9 و ج 4، ص 85 مسند احمد، ج 1، ص 425،الطبقات الکبری، ج 2، ص 244.) به خوبی معلوم بود که موضوع آن نوشته چه بود گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی نمانده بود که اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن کلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار را در هر حال، برگرفته از وحی یاد کرده بود.(سوره نجم، آیه 3 و 4) و این گروه آن را هذیان ناشی از تب برشمردند.
از مجموع احادیث معلوم میشود که مجلس چنین نبوده که چند نفر مؤمن، فاضل و با اخلاق در کنار بستر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نشسته باشند و حضرت دستوری دهند و احیاناً یکی از آنان مخالفت کند. بلکه جمع معلومالحالی با اهداف معینی که از جمله غوغاسالاری و شکستن حرمتها، تعیین و تکلیفهای بعدی و حتی نزاع و شاید عواقب بعدی آن در حضور ایشان جمع شده بودند و معلوم نیست اگر میتوانستند این نزاع را ادامه دهند، چه اتفاقاتی را برنامهریزی کرده بودند؟
در این جریان این شبهه را وارد کرده اند که:
به فرض که وقتی پیامبر اکرم (ص) کنف و دوات خواستند که وصیت کنند، عمر مخالفت کرد، پس چرا علی (ع) به این امر اقدام نکرد؟
نخست دقت شود که وقوع چنین ماجرایی به هیچ وجه «فرض» نیست، بلکه واقعیت داشته است و اسناد موجود در کتب بسیار معتبر و حتی مرجع اهل سنت، بسیار بیشتر از تشیع است که ذیلاً فقط چند نمونهی آن ایفاد میگردد:
- پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر فرمودند: برای من کنف و دواتی بیاورید تا برای شما متنی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.(صحیح بخاری، ج 1، باب کتاب العلم، ص 30 – حنبل در مسند، ج 1، ص 325 - صحیح مسلم، ج 2، ص 14)
- عمر گفت: «بیماری بر پیامبر(ص) غالب آمده، کتاب خدا ما را بس است!»، اختلاف، فراوان شد، پیامبر(ص) فرمود: «از کنار من برخیزید، نزاع و درگیری نزد من سزاوار نیست.» (صحیح بخاری ج 1، باب کتابت العلم حدیث 3 ص 37 دارالفکر).
-ابوالفضل احمد بن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج2، ص 97) در شرح حال عمر نوشتهاند:
یک روز طی مباحثهای مفصل که میان ابن عباس و عمر در گرفت، عمر گفت: پیامبر تصمیم داشت که به هنگام بیماریاش، تصریح به نام او (علی بن ابیطالب) کند، ولی من نگذاشتم. پیامبر (ص) آزرده گشت.
الف - از مجموع احادیث معلوم میشود که مجلس چنین نبوده که چند نفر مؤمن، فاضل و با اخلاق در کنار بستر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله نشسته باشند و حضرت دستوری دهند و احیاناً یکی از آنان مخالفت کند. بلکه جمع معلومالحالی با اهداف معینی که از جمله غوغاسالاری و شکستن حرمتها، تعیین و تکلیفهای بعدی و حتی نزاع و شاید عواقب بعدی آن در حضور ایشان جمع شده بودند و معلوم نیست اگر میتوانستند این نزاع را ادامه دهند، چه اتفاقاتی را برنامهریزی کرده بودند؟
اسناد تاریخی بیانگر است که وقتی عمر مخالفت کرد، عدهای به مخالفت او پرداختند. حتی زنان پیامبر (ص) و عدهای دیگر که بر بالین حاضر بودند معترض شدند که مگر امر او را نشنیدید و چرا نمیگذارید او وصیتش را بنویسد؟! عمر خطاب به آنها (زنان) گفت: «شما همانند دلباختگان یوسف هستید كه به هنگام مریضى پیامبر اشک تان جاری میشود، و به وقت سلامتى او، برگردن او سوار میشوید»! این اهانتهای پرخاشگرانه به همسران و زنان در محضر رسول خدا (ص) به حدی شدت و ادامه یافت که ایشان با آن حالشان دخالت کرده و فرمودند: «معترض آنان نگردید و به حال خودشان واگذارید، زیرا آنها از شما بهتر هستند». (الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبرانی ، ج 5 ص 288 ؛ مجمع الزوائد للهیثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ كنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133).
آخرین نظرات