از امام باقر (علیه السلام) بیاموزیم
کلمه باقر یعنی چه؟
«باقر» یعنی شکافنده. شما حتماً در تلویزیون دیدهاید که کشتی، چطور دل آب را میشکافد، چطور تراکتور زمین را میشکافد. نوک هواپیما چطور فضا را میشکافد. باقرالعلوم یعنی کسی که مغزش، درون علم را میشکافد.
شخصی کلمه باقر را جور دیگری تحریف کرد. به جای باقر کلمه دیگری گفت که معنای توهین در آن باشد. امام فرمود: نه من باقر هستم، نه آنکه تو گفتی. از این خودش معلوم میشود، که برخورد انسان در برابر انسان جاهل، چند رقم است. بد نیست این را بنویسم. انواع برخوردها: 1- گاهی سلام است. 2- گاهی سکوت است. 3- گاهی اعتراض است. 4- گاهی حرکت است. 5- گاهی جنگ است. با مخالفین آدم باید چند رقم برخورد کند. چون چند رقم مخالف داریم.
بعضی مخالفها، آدمهای جاهلی هستند. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) قرآن میگوید: مرد خدا به آدم جاهل که رسید، سلام میكند. نه جاهلین بی سواد، ممکن است که خیلی هم باسواد باشد، اما باز هم شعور ندارد. ما دانشمند بی شعور هم داریم. مدرک بالا، شعور نیست. دانشمند است، جلوی پدرش راه میرود، سر مادرش نعره میکشد، در صف نانوایی میخواهد نوبت دیگران را از بین ببرد. دروغ میگوید. آبروی مردم را میریزد، ظلم میکند و هزاران كار دیگر. . . پس سواد خیلی نجات نمیدهد. اگر طرف بی شعور بود؛ «سلام».
گاهی وقتها هم باید ساكت شد. «إِنَّا لَنَراكَ فی سَفاهَةٍ»(اعراف/66) به بعضی پیغمبرها میگفتند: تو «سفیه» هستی. میگفت: «لَیْسَ بی سَفاهَةٌ»(اعراف/67) نه اینطور که میگویی نیست. گاهی سلام باید کرد، گاهی باید ساکت شد، هرچه حرف زد آدم باید نگاهش کند. گاهی هم باید بلند شد و رفت. در حدیث داریم که در جلساتی که حرف یاوه میزنند، حق ندارید بنشینید، بلند شوید و بروید. یا حال و هوای جلسه را عوض کن و یا بلند شو برو.
گاهی هم باید «فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ»(آل عمران/159) گاهی هم باید کتک کاری کرد. «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ»(قصص/15) قرآن میگوید: حضرت موسی یک مخالف دید «فَوَكَزَهُ» یعنی همچنان حضرت موسی در کوچه مشت زد. «فَقَضى عَلَیْهِ» طرف مرد، حالا نمیدانم چه كه حضرت موسی به چه ترتیبی مشت زده است و به کجا زده است؟ با چه نحوی زده که با مشت اول طرف از دنیا رفت. پس مؤمن هم باید در مشتش، زوو باشد. هم باید در د هان و در زبانش، بیان سلام علیکم باشد. و در مجموع با همه مردم نباید یکجور رفتار کرد.
امام باقر(ع) در مقابل یک سری افراد، ساکت میشدند. یک کسی میخواست امام را ناراحت کند. به امام گفت: بچه آشپز! تو مادرت آشپز است. میخواست امام را کوچک کند، امام فرمود: اتفاقاً آشپزی هنر است. اگر آشپزها به من تلفن نمیکردند که چرا اینطور گفتی، من میگفتم که یک آشپز روزی دو، سه تومان درآمد دارد، یعنی ماهی هفتاد هزار تومان، و هیچ وزیر و وکیلی ماهی هفتاد هزار تومان درآمد ندارد، ولی یک آشپز در مملکت ما اینقدر درآمد دارد. منتها حالا هرروز نیست. به امام گفتند: مادرت آشپز است! امام بارها فرمود: اتفاقاً آشپزی هنر است، افتخار میکنم که آشپزی بلدم.
یک روز یک کسی یک متلک فرهنگی به امام گفت. خانه امام مهمانی بود. امام غذای خوبی داشت. البته اصل در اسلام زهد است. زهد و سادگی خوب است. حالا نگویید، آقای قرائتی تو كه حرف از زهد میزنی، این باغ کجا بود؟ این باغ مال ناصرالدین شاه است. دست آثار میراث فرهنگی است. ما امروز آمدهایم اینجا تا فیلم ضبط کنیم. اصل در اسلام زهد است نه اینكه فقر کمال باشد.
یک حدیث برایتان بخوانم، شاید نشنیده باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شب دامادیم به قدری بی پول بودم، که زرهام را فروختم، ولی بقدری وضع مالیم خوب است، که میتوانم همه فقرای منطقه را با مالیاتم، تامین کنم. منتها در عین حال که پول داشت، لباسش ساده بود. یعنی زنده باد کسی که داشته باشد، اما عیاشی، اسراف، تبذیر نداشته باشد. نداشتن کمال نیست، گدا بودن هنر نیست، عیاشی بد است. امیرالمؤمنین، آنوقتی که نداشت و آنوقتی که داشت، زندگیش ساده بود.
امام باقر(ع) مهمان داشت، غذای خوبی نزد آنها گذاشت، طرف غذا را خورد، دید غذا خوشمزه است، یک آیه خواند، این آیه یک متلک فرهنگی است. (به قول ما این را میگویند: «شوخی آخوندی») گفت: «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(تكاثر/8) آیه قرآن است. یعنی روز قیامت از نعمتها سؤال میکنند. میگویند: ای امام باقر(ع) این غذای خوشمزه چه بود که خوردی؟ امام باقر(ع) فرمود: این غذا نعمت است. اما آن نعمتی که از آن سؤال میکنند، میپرسند: پای پرچم چه کسی سینه زدی؟ خط فکری و رهبر سیاسیت كه بود؟ نمیپرسند: لباست پشم بود یا پنبه؟ میگویند: جزء منافقین بودی یا ریبرالها، یا در خط امام بودی؟ یعنی میخواست با این جمله امام را یک نیشی بزند.
یک روز امام باقر(ع) مهمان برایش آمد، او را در یک اتاقی برد. اتاق وضعش خیلی خوب بود. فرش و پرده و لباسها و. . . این مهمان یک خورده به اطراف نگاه کرد و به قول امروزیها سرش هم یك سوتی کشید و یک ابرویی هم بالا و پایین انداخت و. . . امام باقر(ع) فرمود: این وضع تغییر میكند. فردا هم به منزل ما تشریف بیاورید. فردا که آمد امام او را در یک اتاق دیگر كه ساده و حصیری و بی آلایش بود، برد. مهمان گفت: آقا آن اتاق چه بود و این اتاق چیست؟ گفت: آن اتاق مال خانمم است. مهریهاش را گرفته، مالک است، با پول مهریهاش اتاق را زیبا کرده است. من دیروز شما را در اتاقی که مربوط به خانواده است، بردم. دیدم حواستان پرت شد، فهمیدم سردرگم شدهای. خانمم مالک پولش است، حق دارد این کار را بکند. البته، امیدوارم خانمها سوء استفاده نکنند. به شوهر هایشان نگویند: «دیدی قرائتی چه گفت؟ » زودباش حقوق من را بده! زن و شوهر نباید، تو و من داشته باشند. اما اگر هم زن چیزی داشته باشد، مرد حق ندارد آن را از او بگیرد. زن باید مالک باشد. اما نباید از این مالکیّتش هم سوء استفاده كند. زندگی باید با رفاقت و صفا باشد.
شخصی، یکی از فامیل بنی امیه بود، ناراحت بود که چرا فامیل آدمهای بدی است، محضر امام صادق(ع) آمد و گفت: من غصّه میخورم. فرمود: چرا؟ فرمود: فامیلم، فامیل بدی است. بعضیها هستند، افراد حزب اللهی ولی دائیاش طاغوتی است، عمویش طاغوتی است، پسرعمو هایش طاغوتی هستند. اصلاً تمام فامیل آدمهایی جور و واجور هستند. اما این یکی در آنها، اهل تقوا و پاکی و کمالات است. یک دختری توی همه فامیلی که وضع حجابشان بد است، مراعات عفت را میکند. عفت خیلی مهم است. چون ماه ذی الحجه است بگوییم، همه حاجیها باید، عمامه هایشان را بردارند، کلاهشان را بردارند، اما زن نباید روسریش را بردارد. چون عفت زن از هر عبادتی بالاتر است. وقتی به حاجیها میگویند: حاجی سربرهنه باش، سربرهنگی عبادت است. اما برای زن سربرهنگی عبادت نیست. خدمت امام صادق عرض كرد: من ناراحتم، فامیل من از بنی امیه است. فرمود: تو که خوب هستی! گفت: بله، من خوب هستم. من کاری به آنها ندارم. فرمود: «فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی»(ابراهیم/ 36) غصه نخور! چون تو در خط ما هستی. اسلام یکی از امتیازاتش این است که فامیل گرا نیست. عموی پیغمبر است. ما میگوییم: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد/1) اما در مورد سلمان میگوییم: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»(المناقب، ج1، ص85) سلمان از ما هست، ابولهب از ما نیست. پسر نوح را آیه نازل شد كه «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ»(هود/46) پسرت از اهل تو نیست.
این هم برای بعضیها بد نیست!
یک کسی به یک خانمی قرآن درس میداد. اول باید توجه کنیم، این خانمهای سخنران، باید در مملکت ما، زیر نظر امام جمعه و مسئولین دفتر تبلیغات، یا سازمان تبلیغات چک شود که چه میگویند. خدا میداند، یک خانمهایی سخنرانی میکنند، که ما تعجب میکنیم. یکی، دو سال هم بیشتر درس نخواندهاند. ما که سی سال است ریشمان را در این راه سفید كردهایم، چنین حرفهایی نمیزنیم.
می گویند که یک دیوانه یک پرچم در دست گرفت و شروع کرد خواندن كه؛ «دارم میروم کربلا» یک دیوانه دیگر به او رسید و گفت: کجا داری میروی؟ گفت: دارم کربلا میروم، گفت: کی دیوانه شدهای؟ گفت: امروز صبح! گفت: من سی سال قبل از تو دیوانه شدهام، هنوز امامزاده شهر نرفتهام، تو روز اول دیوانگیت میخواهی کربلا بروی؟ حالا داستان ماست. ما سی سال است كه آخوندیم، هنوز هم خراب میکنیم. حالا یک خانم بر میدارد دو کلمه درس میخواند، سخنرانی میکند، من نمیدانم كه چه میگوید. البته بعضی از این خانمها خیلی خوب هستند و خیلی هم باتقوا هستند، اما بعضی از حرفهای اینها کم مایه است، بی روغن سرخ میکنند، یعنی مطلب ندارند ولی جلسه میگذارند.
بنابراین سخنرانیها، باید هم نوارش و هم آخوندش چک شود. الان دبیرخانه امام جمعه همین گونه است، وقتی میخواهد به یک آقا بگوید: «شما امام جمعه باش! » اول نوارهای آقا را گوش میدهد، سابقه ایشان را بررسی میكند و. . . تبلیغ مهم است. نمیشود هر مغزی را در اختیار هر کسی گذاشت. باید روی مسائل فکری یک نگرش دقیق شود.
یک معلم قرآنی، کلاس قرآن داشت و به خانمی درس میداد. آخر اگر شما مردی، چرا به خانم درس میدهی؟ خانم باید به خانم درس بدهد، آقا به آقا درس بدهد. اگر هم یک آقایی میخواهد به یک خانم درس بدهد، نه اینکه یک خانم با یک آقا و در یک اتاق باشند، نفر سوم شیطان است. بگذریم، زمان امام باقر(ع) یک معلمی به یک خانم درس میداد. یک روز دید کلاس کسی نیست، خلاصه یک شوخی هم با این خانم کرد، توی اتاق دربسته، یک شوخی هم معلم قرآن، با این خانم کرد. وقتی به امام باقر(ع) رسید، امام گفت: وقتی اتاق خالی گیرت میآید، شوخی میکنی؟ طرف سرش را پایین انداخت، خیس عرق شد، خیلی خجالت کشید، گفت: به اسم تعلیم قرآن، میروی شوخی و میکنی؟ و از این حدیث معلوم میشود، گاهی خداونداز طریق غیب، امامها را از کارهای ما، با خبر میکند. واقع آن این است که، وقتی آدم میخواهد، حرم امام رضا(ع) برود، باید سرش را پایین بیندازد و برود، چون امام میداند که من چه کار کردهام. میداند كه شما چکار کردهای.
خدایا! آبرویمان را در دنیا و آخرت نریز.
آخرین نظرات